اي عطر نجيب نان و گندم. در موسم سبز فصل پنجم اي شهر هميشه سبز و خرم. از خاطره ها نمي شوي گم. اين خسته كوله بار بسته با ياد تو مي كند تكلم يك شروه دو بيتي و حماسه يك كوچه ترانه و ترنم اينها همه ارمغاني از ماست با خنده و شادي و تبسم برخيز و به پاكن آتش و شور اي مستي خفته در تن خم. چيزي به كفم ندارم، اي سبز. جز يك دو سه بيت دست چندم با اين همه زنده اي هميشه در جاري خاطرات مردم
يا حق