غزل دسته گل ها
دسته گل ها دسته دسته می روند از یادها
گریه کن ای آسمان ، در مرگ توفانزادها
سخت گمنامید ، ای شقایق سیرتان
کیسه می دوزند با نام شما ، شیادها!
با شما هستم که فردا کاسه سرهایتان
خشت میگردد برای عافیت آبادها
غیر تکرار غریبی ، هان! چه معنا میکنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؟
با تمام خویش نالیدم چو ابری بی قرار
گفتم ای باران که می کوبی به طبل بادها
هان! بکوب اما به آن عاشق ترین عاشق بگو:
زنده ای ، ای زنده تر از زندگی! در یادها
مثل دریا ناله سرکن در شب توفان و موج
هیچ چیز از ما نمی ماند مگر فریادها!
علیرضاقزوه-قطاراندیمشک